جدول جو
جدول جو

معنی سست مهار - جستجوی لغت در جدول جو

سست مهار
(سُ مَ)
کنایه از رام و مطیع بودن. (برهان) (آنندراج). مطیع و رام و فرمانبردار. (ناظم الاطباء) :
با مرادت سپهر سست مهار
با حسودت زمانه سخت لگام.
انوری.
، کنایه از مردم بی استعداد و ناقابل. (برهان) (آنندراج). ناقابل و بی استعداد، ابله و احمق. (ناظم الاطباء) ، بیهوده گو. (غیاث اللغات) ، بیهوده گر. (غیاث اللغات) ، بی قید و بند:
خواجگان بوده اند پیش از ما
در عطا سست مهر و سست مهار.
سنایی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُ مِ)
آنکه دارای مهر و محبت اندکی باشد. (ناظم الاطباء). بی وفا. بی محبت. که باندک تغییر حال دل از محبت برگیرد:
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که ای سست مهر فراموش عهد.
سعدی.
دلبر سست مهر سخت جفا
صاحب دوست رای دشمن خوی.
سعدی.
عروس ملک نکوروی دختریست ولیک
وفا نمیکند این سست مهر با داماد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سُ نِ / نَ)
بی بنیاد. ناپایدار. نااستوار:
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ مِ / مَ)
سرکش. (برهان). عنان بریده. لجام گسیخته:
چنان دید کز تازیان صدهزار
هیونان مست و گسسته مهار.
فردوسی.
به چنگ اندرون گرزۀ گاوسار
بسان هیونی گسسته مهار.
فردوسی.
غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب
شتر گسسته مهار است و ساربان در خواب.
صائب.
، بی قید و سخت ستهیده که به عربی خلیعالعذار گویند. (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی) :
میان عالم و جاهل همین قدر فرق است
که این کشیده عنان است و آن گسسته مهار.
ظهیر فاریابی.
، ستیزنده، سخن ناشنوده. (برهان). ورجوع به مجموعۀ مترادفات ص 300 و گسسته لجام و گسسته لگام و گسسته عنان شود
لغت نامه دهخدا
گسسته لگام: چنان دید کز تازیان صد هزار هیونان مست و گسسته مهار، بی قید لا قید: میان عالم و جاهل همین قدر فرق است که این کشیده عنان است و آن گسسته مهار. (ظهیر فاریابی)، ستیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
نامهربان، بی مهر، کم محبت، سردمهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد